مکالمه با بلبل زبون شیرین
سلام . چند جمله از مکالمه های تلفنی م با آقا حسین رو می ذارم اینجا تا یادگاری بمونن و وقتی بزرگ شد ببینه ماشاءالله چه بلبلی بود توی چهار - پنج سالگیش. چند روز پس از تولد کوثر خانم: خاله:بگو ببینم کوثر خانم رو دیدی؟ خوب بود؟ آقا حسین: آره خاله اینقد خوبه که نگو. _ دوستش داری؟ _ البته که آره! مگه میشه دوستش نداشته باشم؟! _ ولی من که تو رو بیشتر از اون دوست دارم. _ خب تو هنوز اونو ندیدی خاله! _ چرا. عکساشو که دیدم! ولی تو رو بیشتر دوست دارم. _ خب ولی مطمئن باش وقتی خود واقعی شو ببینی از منم بیشتر دوستش داری... مطمئن باش. _ نه . من مطمئنم حتی اگه خود واقعیشم ببینم بازم تو بیشتر دوست دارم. تو اصلا یه چیز دی...