میدونی که خیلی دوست دارم؟
کوچولوی معصوم من با اینکه هنوز توفیق پیدا نکردم شما رو توی دامن پر از مهرم پرورش بدم یا حتی دستهای کوچولو و نرمتو توی دستم بگیرم یا حتی منتظر به دنیا اومدنت باشم... خیلی دوستت دارم گاهی اوقات دلم خیلی هواتو میکنه و برای دیدن و بغل کردنت بیتاب میشم خصوصا وقتی یه بچه ی شیرین مثل خودت می بینم یا صدای خنده یا گریه شو میشنوم . مثلا وقتی سر کارم توی اتاق عمل میرم فیلد جراحی زنان و نی نی های تازه به دنیا اومده رو میبینم... بعضی هاشون خیلی شیرین و با نمکن تا بدنیا میان شروع میکنن به انگشت مکیدن و تقلا کردن برای پیدا کردن سینه مادر. صدای گریه ی اولشون رو که میشنوم دلم تکون می خوره و گاهی هم اشک توی چشمم جمع مشه چون ...