گل خوشبوی من، یاسگل خوشبوی من، یاس، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
پیوند آسمونی ماپیوند آسمونی ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
نفس هامون زیر یک سقفنفس هامون زیر یک سقف، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

گل بهشتی

اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیة...

اللهم الجعلنی لباسا لزوجی و اجعله لباسا لی

و ارزقنا شهادة فی سبیلک

 

مکالمه با بلبل زبون شیرین

سلام . چند جمله از مکالمه های تلفنی م با آقا حسین رو می ذارم اینجا تا یادگاری بمونن و وقتی بزرگ شد ببینه ماشاءالله چه بلبلی بود توی چهار - پنج سالگیش. چند روز پس از تولد کوثر خانم: خاله:بگو ببینم کوثر خانم رو دیدی؟ خوب بود؟ آقا حسین: آره خاله اینقد خوبه که نگو. _ دوستش داری؟ _ البته که آره! مگه میشه دوستش نداشته باشم؟! _ ولی من که تو رو بیشتر از اون دوست دارم. _ خب تو هنوز اونو ندیدی خاله! _ چرا. عکساشو که دیدم! ولی تو رو بیشتر دوست دارم. _ خب ولی مطمئن باش وقتی خود واقعی شو ببینی از منم بیشتر دوستش داری... مطمئن باش. _ نه . من مطمئنم حتی اگه خود واقعیشم ببینم بازم تو بیشتر دوست دارم. تو اصلا یه چیز دی...
28 آبان 1392

فارسی را پاس بداریم!

با سلام خدمت دوستان عزیز. آخرین ورژن دایرة المعارف "یاس سپید" همراه با ترجمه بصورت رایگان در ادامه ی مطلب و قابل دسترس برای عموم ارائه می گردد. خواهشمند است جهت تقریب بیشتر به ذهن مبارک، کلمات ابتدایی هر سطر را در حد توان با زبانی شیرین و کودکانه تلفظ فرمایید.   دَلام یا لَلام: سلام   داس: یاس بَت: تب عَبَخ: عقب عَلَس: عسل اَبس: اسب لاخ: خال دوش: گوش اُپاخ: افتاد بَـــــَل: بغل بالو: بارون مُت یا مُد: معنای اول؛مُهر- معنای دوم:دُم- معنای سوم: مُرد! اُپالا: اشتباه(وقتی دمپایی هاشو جا به جا می پوشه) اَباس: معنای اول: اهواز ( که البت...
28 آبان 1392

مَن و مَن

سلام حتما تا حالا شنیدین میگن دو نفر مثل یک روح در دو بدن هستن. از بس که اون دونفربا هم صمیمی و نزدیک هستن. من کی ام؟ لیلی، لیلی کیست؟ من هر دو یک روحیم اندر دو بدن حالا حکایت من و یاسی خانوم هم اینطوری شده... البته به زعم ایشون! به این صورت که به خودش می گه من و به من هم میگه من! و البته تفاوت این دو من رو با body language به خوبی نشون می ده؛ وقتی منظورش از من خودش باشه دست می ذاره رو سینه شو میگه من و هر موقع منظورش شخص شخیص زن عموش باشه به من اشاره می کنه یا اگه نزدیکم باشه بهم میزنه و میگه من. جالبه نه؟!! هر موقع هم فکر می کنه متوجه منظورش میشم دیگه ازاشاره استفاده نمی کنه و فقط میگه من. اون وقته که...
25 مهر 1392

عکس های کوثر جان

سلام طی سفری که همسرم اخیرا به تهران و کرج داشته ن، چندتا عکس جدید از کوثر خانم بدستم رسید که مربوط میشن به یک ماه و سیزده روزگی خانم گلی:     گریه نکن خاله جوووووون!!! زودی میام پیشت!! ...
30 شهريور 1392

مهر مادری

بابا. مامان. آره. نه. دست. پا. مَو مَو(گربه). جوجه. گوشت. هاپو. مو. گوش. عمه. عمو. عزیزم. بای بای. بَ بَ ( بابا بزرگ). پارک. گوجه. عطر. الله اکبر. پرپر( پروانه). مور( مورچه). اَپَه ( غذا). علیرضا. نی نی. پوا( شبکه ی پویا). تاب تاب. بالا. آنجا. من.و ..... کلماتی هستن که یاسی خانم تا الان می تونه ادا کنه. البته بعضی هاشون رو دست و پاشکسته. ولی همین که تلاش می کنه هر چی بهش می گم بگه خودش کلیه. نه؟! زبونش گرچه هنوز نصفه نیمه ست ولی خیلی شیرینه و دل آدم می ررررره. .................. امروز یاس رو بردم حمام. کلی جیغ کشید و گریه کرد. ولی من با بی رحمی تمام سرشو با شامپو ماساژ می دادم و بدنشو صابون می زدم. وقتی آوردمش بیرو...
13 شهريور 1392

قدم نو رسیده مبارک!

سلام دوستان گلم طاعاتتون قبول و عیدتون مبارک به بعضی از دوستان قول داده بودم با خبرها و عکس های جدید از یاس بیام... ولی اینبار اومدم از یه نی نی جدید خبر بدم... کوثر خانم نازنین که بیست و پنجم ماه مبارک یعنی دوازدهم مرداد قدم به دنیا گذاشت و دل همه مون رو شاد کرد. تولدت مبارک عزیزم بگید هزار ماشاءالله! منکه وقتی موهای بلند و پرپشتشو (ماشاءالله) دیدم خیلی برام جالب بود. جالبه که یه نی نی چند روزه این همه مو داشته باشه،نه؟ آهان راستی نگفتم! کوثر خانم نازنین خواهر زاده ی گل منه. دختر آبجی کوچیکه م که بد از ما ازدواج کرده...حتما حالا به من میگید ای تنبل!!!    راستی بخاطر عوض شدن و...
19 مرداد 1392

یاس در شانزده ماهگی

سلام  آقاجون و مادر جون بیست و نهم رفتن سفر مشهد. آخه آقاجون اصرار دارن که هر سال تولد امام جواد(ع) برن پابوس امام رضا(ع). و  عملا یاسی خانوم شده دختر ما... اتفاقا خودش که از این قضیه ناراحت به نظر نمی رسه چون موقعی که مادر جون اینها بودن و وقتی این طرف بود میومدن سراغش که ما رو کمی بذاره استراحت کنیم یا درس بخونیم باید با دعوا و گریه میبردنش... صبحها که از خواب بیدار می شه اول میاد خودشو میندازه توی بغلم و بعد از چند لحظه بلند میشه و می خنده. شبها باید توی بغلم شیرش رو بخوره و خواب بره با اینکه عمو جونش رو خیلی دوست داره ولی برای خواب رفتن آغوش م...انه ی منو ترجیح می ده. دفعه ی قبلی که بردمش مرکز بهداشت کاهش و...
31 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل بهشتی می باشد