میدونی که خیلی دوست دارم؟
کوچولوی معصوم من
با اینکه هنوز توفیق پیدا نکردم شما رو توی دامن پر از مهرم پرورش بدم یا حتی دستهای کوچولو و نرمتو توی دستم بگیرم یا حتی منتظر به دنیا اومدنت باشم... خیلی دوستت دارم
گاهی اوقات دلم خیلی هواتو میکنه و برای دیدن و بغل کردنت بیتاب میشم خصوصا وقتی یه بچه ی شیرین مثل خودت می بینم یا صدای خنده یا گریه شو میشنوم .
مثلا وقتی سر کارم توی اتاق عمل میرم فیلد جراحی زنان و نی نی های تازه به دنیا اومده رو میبینم...
بعضی هاشون خیلی شیرین و با نمکن تا بدنیا میان شروع میکنن به انگشت مکیدن و تقلا کردن برای پیدا کردن سینه مادر.
صدای گریه ی اولشون رو که میشنوم دلم تکون می خوره و گاهی هم اشک توی چشمم جمع مشه چون دلم برای شما نازنین تنگ میشه.
چند روز پیش یه دختر کوچولوی چهار پنج ساله اشتباهی به گوشیم زنگ زد و منو مامان صدا کرد.
وقتی بهم گفت مامان یه دفعه دلم رفت...!
تا چند دقیقه از شنیدن این کلمه منقلب بودم-چه احساس شیرینیه مامان بودن
با تمام این علاقه و دلتنگی من و بابایی فعلا تصمیمی برای اومدن شما نداریم چون موقعیت استقبال و پذیرایی از شما رو نداریم
شاید دلایلمون برای بقیه غیر قابل قبول باشن و حساسیت و توقع بیجا به حساب بیان ولی برای خودمون قابل قبول هستن و من هم با اینکه گاهی به بابایی اصرار می کنم که دوست دارم زودتر بچه دار بشیم عقلا پذیرفتم که فعلا شرایط برای اومدن شما مساعد نیست.
یه وخ فک نکنی که ما بخاطر مسائل مالی داریم از افتخار پدر و مادر بودن اجتناب می کنیم ها!نه عزیز دلم اصلا اینطور نیست، هم من و هم بابایی کاملا اعتقاد داریم که روزی همه دست خداست و خدا به هرکی بخواد بی حساب می بخشه
خدای مهربون خودش توی قرآن فرموده: «و ما من دابة الا علی الله رزقها» (سوره ی هود- آیه 6)
یعنی هیچ جنبنده ای نیست مگر اینکه روزیش بر عهده ی خداست
میوه ی دلم،مشتاقانه منتظر دیدن روی ماهتم اما دیگه نه بی صبرانه بلکه صبورانه.