گل خوشبوی من، یاسگل خوشبوی من، یاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
پیوند آسمونی ماپیوند آسمونی ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
نفس هامون زیر یک سقفنفس هامون زیر یک سقف، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

گل بهشتی

فارسی را پاس بداریم!

با سلام خدمت دوستان عزیز. آخرین ورژن دایرة المعارف "یاس سپید" همراه با ترجمه بصورت رایگان در ادامه ی مطلب و قابل دسترس برای عموم ارائه می گردد. خواهشمند است جهت تقریب بیشتر به ذهن مبارک، کلمات ابتدایی هر سطر را در حد توان با زبانی شیرین و کودکانه تلفظ فرمایید.   دَلام یا لَلام: سلام   داس: یاس بَت: تب عَبَخ: عقب عَلَس: عسل اَبس: اسب لاخ: خال دوش: گوش اُپاخ: افتاد بَـــــَل: بغل بالو: بارون مُت یا مُد: معنای اول؛مُهر- معنای دوم:دُم- معنای سوم: مُرد! اُپالا: اشتباه(وقتی دمپایی هاشو جا به جا می پوشه) اَباس: معنای اول: اهواز ( که البت...
28 آبان 1392

مَن و مَن

سلام حتما تا حالا شنیدین میگن دو نفر مثل یک روح در دو بدن هستن. از بس که اون دونفربا هم صمیمی و نزدیک هستن. من کی ام؟ لیلی، لیلی کیست؟ من هر دو یک روحیم اندر دو بدن حالا حکایت من و یاسی خانوم هم اینطوری شده... البته به زعم ایشون! به این صورت که به خودش می گه من و به من هم میگه من! و البته تفاوت این دو من رو با body language به خوبی نشون می ده؛ وقتی منظورش از من خودش باشه دست می ذاره رو سینه شو میگه من و هر موقع منظورش شخص شخیص زن عموش باشه به من اشاره می کنه یا اگه نزدیکم باشه بهم میزنه و میگه من. جالبه نه؟!! هر موقع هم فکر می کنه متوجه منظورش میشم دیگه ازاشاره استفاده نمی کنه و فقط میگه من. اون وقته که...
25 مهر 1392

مهر مادری

بابا. مامان. آره. نه. دست. پا. مَو مَو(گربه). جوجه. گوشت. هاپو. مو. گوش. عمه. عمو. عزیزم. بای بای. بَ بَ ( بابا بزرگ). پارک. گوجه. عطر. الله اکبر. پرپر( پروانه). مور( مورچه). اَپَه ( غذا). علیرضا. نی نی. پوا( شبکه ی پویا). تاب تاب. بالا. آنجا. من.و ..... کلماتی هستن که یاسی خانم تا الان می تونه ادا کنه. البته بعضی هاشون رو دست و پاشکسته. ولی همین که تلاش می کنه هر چی بهش می گم بگه خودش کلیه. نه؟! زبونش گرچه هنوز نصفه نیمه ست ولی خیلی شیرینه و دل آدم می ررررره. .................. امروز یاس رو بردم حمام. کلی جیغ کشید و گریه کرد. ولی من با بی رحمی تمام سرشو با شامپو ماساژ می دادم و بدنشو صابون می زدم. وقتی آوردمش بیرو...
13 شهريور 1392

یاس در شانزده ماهگی

سلام  آقاجون و مادر جون بیست و نهم رفتن سفر مشهد. آخه آقاجون اصرار دارن که هر سال تولد امام جواد(ع) برن پابوس امام رضا(ع). و  عملا یاسی خانوم شده دختر ما... اتفاقا خودش که از این قضیه ناراحت به نظر نمی رسه چون موقعی که مادر جون اینها بودن و وقتی این طرف بود میومدن سراغش که ما رو کمی بذاره استراحت کنیم یا درس بخونیم باید با دعوا و گریه میبردنش... صبحها که از خواب بیدار می شه اول میاد خودشو میندازه توی بغلم و بعد از چند لحظه بلند میشه و می خنده. شبها باید توی بغلم شیرش رو بخوره و خواب بره با اینکه عمو جونش رو خیلی دوست داره ولی برای خواب رفتن آغوش م...انه ی منو ترجیح می ده. دفعه ی قبلی که بردمش مرکز بهداشت کاهش و...
31 ارديبهشت 1392

یاس؛ هر روز بلاتر از دیروز !

سلام به دوستان گلم  قرار بود امروز دوستم بیاد خونه مون ولی نشد که بیاد و من هم علیرغم اینکه فردا امتحان دارم ولی وقتی رو که قرار بود به دوستم اختصاص بدم می ذارم برای نوشتن چند کلمه ای از یاس سپیدمون. داچ جدیدا یاد گرفته خودشو معرفی کنه. بهش می گم اسمت چیه؟ میگه داچ . می گم چند سالته؟ میگه دوتا می گم این لباسو کی برات خریده؟ می گه بابا.  بیشتر اعضا و جوارحش رو می شناسه. اعم از چشمها. بینی . دندون ها. موها. شکم . پاها. انگشتها و البته گوشواره و النگوهاش. بلا خانوم بشکن هم بلده بزنه برامون. بهش می گنم برام یه شعر بخون... شروع می کنه یه سری اصوات از خودش تولید می کنه که انصافا هم فقط خودش معنی شونو متوجه می ش...
23 ارديبهشت 1392

اندر احوالات یاس

سلام  از قرار معلوم بنده اونقدرها هم نمی تونم از این نی نی وبلاگ دل بکنم و نمیشه که نیام بنویسم... یاس بلای ما اونقدر جدیدا ناز و شیطون شده که آدم دلش می خواد درسته با لباس قورتش بده. شیرین زبانی: عمو رو که می گفت جدیدا یاد گرفته به من می گه لَ لَ . حالا نمی دونم می خواد بگه زن عمو یا اینکه اسممو صدا می زنه! مثل بچگی های خودم عدد مورد علاقه و کاربردیش دوتاست. هر چی ازش می پرسیم که مربوط به اعداد و ارقامه می گه دوتا مثلا میزان علاقه ش به افراد مختلف حتی اگه برای اولین بار اونا رو دیده باشه...تعداد دست ها پاها چشم ها و حتی دندونهاش دوتاس. شعر هم برامون می خونه با اصواتی که خودش فقط ترجمه شون رو می دونه و ما فقط می...
23 ارديبهشت 1392

به من گفت مامان!

بعد از مدتها سلام دیشب کلی نوشتم پاک شدن. امشب دوباره می نویسم... زمانی که توی اتاق عمل کار می کردم، یه روز یه شماره از اصفهان به گوشیم زنگ زد، تا جواب دادم یه دختر بچه ی مودب گفت: سلام، مامان سر راهتون که دارین میاین ....(یادم نیست چی بود) هم برام می خرین؟ اون زمان موقعی بود که من خیلی درگیر حس مادری بودم و دلم خیلی بچه می خواست... تا کلمه ی مامان رو خطاب به خودم شنیدم اشک توی چشمم جمع شد و دلم رفت... کمی مکث کردم و گفتم: دختر خوب شماره تو اشتباه گرفتی، دوباره زنگ بزن. اونم معذرت خواهی و قطع کرد. برای نجمه و مینو تعریف کردم و هی می گفتم به من گفت مامان!!! دیشب وقتی یاس بلورینم رو گذاشته بودم رو...
3 فروردين 1392

تولد گلی خانوم مبارک!

اول بگم که یاسی جون الان دیگه شیش تا دندون داره و یک بالا ی سمت چپش هم در اومد. چند روزه که یاد گرفته یه چیزی بگیره دستش و دور خودش بچرخه و اولین بار هم موقعی بود که نخ یه بادکنک رو دادم دستش. وقتی دید چقد سبکه و راحت بالا و پایین می ره شروع کرد دور خودش چرخیدن البته خیلی زود تعادلش به هم میخوره و می افته... همسرم بهش می گه حضرت تعادل!! دو سه روزی هم هست که یاد گرفته موهاشو شونه بزنه البته فقط با برس زن عمو برس خودشو به رسمی نمیشناسه. قبلا می گرفت دستشو به سرش نزدیک می کرد ولی حالا دیگه خوشگل شونه می زنه. چند روز قبل از تولد یاسی جون یه کیک خوشمزه پختم تا مثلا قلق فرم دستم بیاد چون تا الا باش کار نکرده بودم اینم عکسش ...
8 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل بهشتی می باشد