آخ دندونم
سلام دوستان نازنین
بالاخره این نی نی وبلاگ ما هم بروز رسانی شد و ...
چند شب پیش توی فکر این افتاده بودم که اگه انشاءالله موقعی که خواستیم نی نی دار بشیم نی نی مون دوقلو شد چقد خوب میشه! و کلی رویا پردازی کردم.
فرداش که رفتم بیمارستان یه سزارین دوقلویی داشتیم. خانومه دوتا پسر داشت و این دفعه هم دوقلو باردار شده بود. اسپانیال شده بود یعنی بیهوشی کامل نگرفته بود و از کمر بیحسش کرده بودن. موقعی که بچه هاش به دنیا اومده صدای گریه شونو شنید و کلی ذوق کرد. دوتا دختر ریزه میزه بدنیا آورد ولی خدا رو شکر حالشون خوب بود. دیگه جنسش جور شد، دو تا دخمل دوتا پسمل.
خیلی دوست دارم ما هم دوقلو داشته باشیم. یه دختر یه پسر. گرچه می دونم خیلی سخته آدم توی یه قلوشم می مونه چه برسه به دو قلو! ولی به هر حال من دوست دارم!!!
دوشنبه بالاخره بعد از مدت ها انتظار از دندونپزشکی بهم زنگ زدن و برای ساعت ده شب نوبت دادن.
یه دونه دندون عقل داشتم که کشیدم انداختمش دور که دیگه هر کار بی عقلانه ای کردم عذرم موجه باشه
دوتا از دندونای جو جو خورده رو هم پر کردم. خانم دکتر دو تا مسکن قوی بهم دادن و سفارش میل کردن آبهویج بستنی در ساعت 12 شب فرمودن. که چون همسر جان همون شب از اهواز برگشته بودن و خیلی خسته بودن نرفتیم و عوضش توی خونه بستنی کیم داشتیم خوردم که مثلا خون دندونم بند بیاد.
فرداش رفتم سر کار ولی درد دندون نذاشت بشینم منم از خدا خواسته رفتم گرفتم خوابیدم.خیالم هم راحت بود چون جانشینم که قراره بعد از من بیاد اتاق عمل حضور داشت و خودش کارها رو انجام میداد. منم تا ظهر خوابیدم ولی وقتی بیدار شدم دوباره خونریزی دندونم شروع شد و مجبور شدم دوباره گاز بذارم و حرفامو بنویسم روی کاغذ.
پریشب خواب بچه دیدم.
یه دختر ناز شیطون که دختر من هم نبود ولی وقتی منو می دید با یه ذوقی خودشو پرت می کرد توی بغلم . خیلی پر انرژی و خوش اخلاق بود. جالبه که توی خحواب مجرد هم بودم!
نصفه شب از خواب بیدار شدم و متوجه که شدم خواب بوده دلم گرفت.
صبح بعد نماز یادم افتاد به خوابم و یه دفعه اشکام هرررری سرازیر شدن
چقد دوست داشتنی بود...
خدایا تا کی باید فاصله ی بین خودم و فرشته نازنینم رو تحمل کنم؟!!
قرار شد ما هم دوم مهر با آقاجون ومادر جون بریم قم انشاءالله.
خیلی خوشحالم که حضرت معصومه(س) دوباره ما رو طلبیدن و از این هم خوشحالم که بعد از مدتها داریم میریم مسافرت.قراره بعد از قم من و همسر گلی بریم کرج خونه خواهرم و از اون جا هم بریم شمال خونه خاله جانم. برنامه داشتیم که تهران هم یه سری به مهربان فاطمه ومامانش بزنیم ولی فعلا ممکنه کنسل بشه.
حرفهای دیگه ای هم داشتم که بزنم ولی فعلا یادم نمیاد.
خب تا اینجا کافیه...
التماس دعا
راستی همسر جانم هم قبول نشدن
انشاءالله سال بعد