گل خوشبوی من، یاسگل خوشبوی من، یاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
پیوند آسمونی ماپیوند آسمونی ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
نفس هامون زیر یک سقفنفس هامون زیر یک سقف، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

گل بهشتی

عید همه مبارک

1391/6/27 12:40
نویسنده : مهر ماردانه
591 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر تو ای بانوی آب ها و آیینه ها

سلام بر تو ای زیباترین مطلع غزل های عاشقی

سلام بر نجابت دست ها و کرامت نگاه هایت

السلام علیک یا فاطمة معصومه

 

سلام دوستان گلم

پیشاپیش روز با شکوه تولد حضرت فاطمه ی معصومه رو بهتون تبریک می گم.هم چنین روز زیبای دختر رو به خودتون و دختر خانم های نازتون...


جمعه دعوت بودیم مهران. ساعت هفت و ربع حرکت کردیم و ده دقیقه به یازده بود که رسیدیم خونه ی مادرشوهر سحر جون.

توی راه برای استراحت و صرف چای ایستادیم و خیلی بهمون خوش گذشت سمیرا و همسرش و الهه و نامزدش هم با ما همراه بودن.

مهران که رسیدیم استقبال خیلی گرمی از ما شد. خانواده ی صمیمی و مهربونی بودن و سحر هم کاملا باهاشون دوست شده بودلبخند

قبل از ناهار همسر جان پیام زد که ما داریم میریم مرز عراق و منم هوایی شدم که برم ولی با وجود اینکه قصد داشت منو همراهش ببره نرفتم چون فقط آقایون میخواستن برن و اگه می خواستم برم باید یکی رو دنبال خودم راه می انداختم. در عوض کلی فیلم از خونه هایی که به عنوان یادگاری های جنگ خرابشون نکرده بود برام آورد که روی دیوارهاشون پر بود از جای تیر و ترکش.

توی راه برگشت مادر جون نماز غفلیه رو داشت از روی کتابش مرور می کرد و از من خواست که غلط هاشو بگیرم وقتی می دید نمی تونه اشتباهاتشو به راحتی تصحیح کنه و درستشو به خاطر بسپاره خیلی غصه خورد و از این که از اول اشتباه حفظش کرده و خونده افسوس می خورد. خلاصه تا رسیدیم خونه همینطور داشت با خودش تمرین می کرد.

توی راه برگشت آقا جون همه مون رو دعوت کرد بستنی. واقعا چسبید. دستشون درد نکنه و سایه شون از سرمون کم نشه.

کمی بعد از اذان مغرب رسیدیم خونه و البته سحر جون با اصرار پدر شوهرش و کمک من موند و همسرش از این اتفاق غیر منتظره خیلی خوشحال بود و نیش مبارک تا بناگوش باز... نیشخندنیشخندنیشخند

چون پدرش اجازه نمی داد بمونه و دیگه هر دوشون راضی شده بودن به جدایی.


چند روز پیش یه دلمه بادمجون فوق العاده درست کردم که همسرم با وجودی که حساسیت داره با اشتهای فراوون نوش جان و هی تعریف کرد اینم عسکاش!چشمک

 

نوش جان عزیزم

 

اینم عسک! کوکو سبزی دو سه شب پیش

 

چند شب پیش دوباره رفتیم نینا پیزا و ساندویچ ابداعی سر آشپز رو سفارش دادیم که اسمشو گذاشته ساندویچ خودم

بهتره بگم ساندویچ خانواده بود ازبس بزرگ و پر ملاط بود! من که نتونستم تمومش کنم و همسر جان هم از تموم کردنش پشیمون شد.


راستی گفتم که رفتم کلاس شنا ثبت نام کردم؟

می خوام بیکار نمونم توی خونه که یه وخ هوای سر کار رفتن به کله م نزنه.البته چند روز دیگه هم به امید خدا دانشگاه شروع می شه و سرم شلوغ میشه.چشمکنیشخند 

همسر جان هم بحمدلله شروع کرده به درس خوندن و ماشاءالله خیلی خوب پیش میره.

انشاءالله موفق باشه و نتیجه زحماتش رو بگیره.

التماس دعا

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان نفس طلایی
27 شهریور 91 14:49
خوشحالم خوش گذشته ... خوش بحال سحر جون و همسرش شده پس چه کار خوبی کردی واسه کلاس شنا من که اینقدر برنامه کلاسام بده که هیچ جای دیگه نمی تونم ثبت نام کنم .... انشالله همسرت هم نتیجه زحماتش رو ببینه ..
شامت هم عالی شده


ممنون عزیزم
منم هنوز برنامه ی کلاسی مو ندیدم ولی هر چی که باشه فراگیره و خیلی لازم نیست سر کلاس باشم و از طرفی هم هر روزی که برم مربی هستش و ادامه ی جلسه ی قبلو کار می کنه.
انشاءالله شما هم بتونی خوب درس بخونی
انشاءالله دکترا.
باران در انتظار....
27 شهریور 91 20:55
سلام عزیزم.امدم نشد وارد وبتون بشم.رمز را خصوصی می زنم... اخ جون پست گذاشتی؟
باران در انتظار....
27 شهریور 91 20:57
پست قبلی گفتی اوه تا حالا بیاد... نگووووووووووووووووووووووو.من پیر می شم.خودت گفتی مثل هم می شه.منو نترسون.می میریما..
باران در انتظار....
27 شهریور 91 21:15
انشالله همیشه به خوبی وخوشی خانوم.دست شما درد نکه که به آقای داماد خدمت کردید. خدا خیرتون بده. برای غذا هم دست شما خیللللللللللللی درد نکنه.فقط خواهشا تا ده روز هی غذا مونده نیاییم بخوریما.... عیدتون هم مبارک.خیلییییییییییییییییییییی.دعا یادتون نره.بوس بوس
باران در انتظار....
27 شهریور 91 21:16
گفتی لباس شنا خریدم.با دوستم.ما باهوشیم فهمیدیم دوستمون می خواد ورزشکار بشه.


ا ! خب یادم نبود گفتم!
lمامان ابوالفضل
28 شهریور 91 1:46
به به چه خووووووشمزه دست شما درد نکنه


نوش جان
باران در انتظار....
28 شهریور 91 13:27
ممنون از یاد اوریت...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل بهشتی می باشد