فکر بکر
سلام
گفتم که مامان اینا گفتن می خوان طی چند روز آینده به ما سر بزنن...
امروز یه فکری کردم و با خودم گفتم بهتره اولین مهمونای خونه مون آقاجون و مادر جون باشن چون هم نزدیک ترن هم بزرگ ترن و هم یه جورایی در اولویتن
برای همین پیغام دادم که مادرجون ناهار درست نکنه و... دست به کار شدم
یه زرشک پلو با مرغ خوشمزه درست کردم و سفره ی زیبایی چیدم البته با کمک همسر همیشه همراهم.
حیف! تو فکر بودم عکسشو بگیرم و لود کنم ولی یادم رفت.
مادر جون و آقاجون و برادر شوهرم و یاسی جون که جدیدا خیلی به ما وابسته شده و ترجیح می ده بیشتر این طرف پیش ما باشه.
راستی ما یه تصمیم کبری گرفتیم...
اینکه یه شب در میون یاسی رو بیاریم این طرف بخوابونیم تا هم مادرجون کمی استراحت کنه و هم تمرینی باشه برای خودمون، با یه تیر دو نشون.
اولین شبی که برنامه اجرا شد من و همسرم چند بار گرفتیمش بغل و کلی شعر و لالایی براش خوندیم تا خواب می رفت، همین که می ذاشتیمش سر جاش با یه شیطنتی می خندید و دوباره شروع به فضولی می کرد
نمی دونستیم بهش بخندیم یا با این همه خستگی ازش عصبانی بشیم.
موقعی که یاس اومد نه ماهش بود و چند وقتی بود که یاد گرفته بود دستش رو به مبل بگیره و بلند بشه من هم تا می تونستم کمکش می کردم که تاتی تاتی کنه و زودتر راه رفتن رو یاد بگیره ولی از اون جایی که خانوم خیلی عجله داشت و می ترسید دیرش بشه وقتی دستاش رو می گرفتم حاضر بنود راه بره و می خواست بدوه!!!
برای همین نمیشد کم کم دستشو رها کرد وگرنه می افتاد...
ولی متاسفانه یه سرمایی خورد که بی حال و ضعیفش کرد و همه ش توی بغل مادرجون به سر می برد و برای همین برای تاتی کردن تنبل شد و دوباره کلی باهاش تمرین کردیم تا حاضر بشه آغوش گرم رو رها کنه و روی پای خودش وایسه.
و حالا که چند روز از یازده ماهگیش می گذره دیگه رسما راه می ره و ذوق همه رو درمیاره... خصوصا آقاجون که این روزه بیشتر باهاش بازی می کنه و بهش انس گرفته.
وقتی اومد فقط دَدَ می گفت اما حالا بَ بَ و مَ مَ رو هم یاد گرفته و گاهی یه چیزایی شبیه بابا و ماما هم میگه، البته کلمه ی جیز رو همون اول یادش دادیم که حساب کار دستش بیاد و هوس نکنه به هر چیز و ناچیزی دست بزنه
ماشاءالله خیلی باهوشه و همه چیزو خوب یاد میگیره
اول ورزش کردن رو به صورت خیلی ساده یادش دادم که با شمارهی یک دستاشو بالا می برد و با دو پایین... و حالا هم یه مدته که کلاغ پر رو یاد گرفته و موقعی که به اسم خودش می رسه یاسی که پر نداره شروع به دست زدن می کنه
جدیدا هم یاد گرفته وقتی چیزی رو میبینه که دوستش داره یا براش خوشمزه س یه صدای ذوقی از خودش تولید می کنه و می کشه تا نفسش تموم بشه و دوباره...
دوتا دندون کوچولو هم خیلی وقته که چایین دهن کوچولوش در آورده و البته بهتره بگم تیغ، آلت قتاله از بس که تیزن و محکم هم گاز می گیره بلا نگرفته!!
کنار ناخن انگشت منو چند روز پیش سوراخ کرد و دست بردار هم نبود!!
مامان اینا یکشنبه یا دوشنبه حرکت می کنن...
فردا باید بریم هود بخریم.