گل خوشبوی من، یاسگل خوشبوی من، یاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
پیوند آسمونی ماپیوند آسمونی ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
نفس هامون زیر یک سقفنفس هامون زیر یک سقف، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

گل بهشتی

آماده برای میزبانی

1391/10/6 21:47
نویسنده : مهر ماردانه
766 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

نمی دونم توی این پست درمورد یاسی صحبت کنم یا در مورد حال و هوای خونه ی جدید.

بذارید از خونه بگم بعد اگه وقت شد از گلی خانوم...

نمی دونم چرا هنوز خیلی برای خونه ذوق نمی زنم شاید علتش این باشه که دست و دلم از دنیا شسته س و هر جا زندگی کنم برام خیلی فرق نمی کنهدروغگو 

شایدم به این خاطره که به قول مادرجون تا توی خونه ی خودمون غذای دو نفری درست نکنیم و بوی غذا توی خونه مون نپیچه انگار هنوز کارمون نیمه تموم مونده و هنوز توی راهیم و نرسیدیم.

که احتمال دوم قوی تره !!

آخه ما با اینکه چند روزه که از آشفتگی خونه خلاص شدیم و وسایلمون هم چیده شدن و لوازم آشپزی هم خدا رو شکر و با عنایت مادرجون تکمیل شدن و آشپزخونه ی نازنین آماده ی بهره برداریه ولی هنوز توی خونه ی جدیدمون غذا درست نکردیم.

دوتا علت داره :

اول اینکه دلمون نمیاد مادر جون رو با وجود یاس برای پخت و پز دست تنها بذاریم و علت دیگه ش هم اینه که هنوز هود نخریدیم و بنده دلم نمیاد بدون هود شروع به طبخ کنم و آشپزخونه ی نقلی و تمیزم رو زودتر از موعد از قیافه بندازم...

البته به قول همسرم وقتی مهمون داشته باشیم دیگه مجبوریم اینطرف آشپزی کنیم.

فکر کنم اولین مهمونامون مامان اینا باشن. نه اینکه من پارتی بازی کرده باشم و اول اونارو دعوت کرده باشما! من بخاطر شرایط خونه حتی بهشون مژده ی مستقل شدنمون رو هم نداده بودم و وقتی که بعد از سه سال و نیم زنگ زدم به مامان و سراغ چاقوهای میوه خوریم رو گرفتم حدس زد که خونه مون جدا شده.

بعدش بهم گفت که اگه اومدیم برات پیدا می کنم میارم شاید یادم رفته بذارم توی وسایلت.( فکر کن بعد سه سال و نیم که جهیزیه ی من در بسته بندی به سر می برده حالا زنگ زدم و دعوی چاقوی میوه خوری می کنم!!!)

منم اولتیماتوم دادم که از چهارده دی تا هفت بهمن امتحان دارم و توی اون فرصت لطفا منت بر سر ما نهاده و تشریف نیاورید!بای بای اونا هم گفتن ما توی این زمانی که تا امتحانات مونده میایم و بر می گردیم. و اینطور شد که اونا شدن اولین مهمونامون. وگرنه من اصلناش اهل پارتی بازی نیستم! حتی موقعی که به همسرم اولتیماتوم دادم که مهمون دعوت نکنه تا حسابی جا بیفتیم و امتحانای منم تموم بشن گفت می خوام همکارها و دوستامو دعوت کنم( الهی بگردم توی این چند سال خیلی دوست داشته دوستاش رو دعوت کنه ولی بخاطر رعایت حال مادر جون و آقا جون این کارو نمی کرده یا موقعی دعوت می کردیم که اونا مسافرت بودن که مزاحم استراحتشون نشیم) منم گفتم نخیررررر! اول از همه باید فامیل رو دعوت کنیم! ماشاءالله این همه خواهر و برادر دارییییییی! اولویت با اونهاااااااس! مشغول تلفن

حالا دیدین من چه عروس خوبی ام؟؟؟متفکر

فردا قراره یه شاگرد خصوصی برام بیاد برای تمرین و رفع اشکال درس آمار توصیفی.

آخه تعریف از خود نباشه من توی آمار زرنگ کلاسم و قبل از امتحان میان ترم هم چند جلسه با چند تا از بچه ها رفع اشکال گذاشتم و به پیشنهاد همسرم قرار شد که دیگه حالت کلاس خصوصی پیدا کنه حالا که قراره توی این شرایط این همه از وقتم رو بذارم...

چه حس خوبی 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

لحظه های من و تو
7 دی 91 0:23
چشمت روشن. مهمون حبیب خداست . پارتی بازی نداره . انشالله خونتون برقرار باشه ،خودتون سلامت و از حبیب خدا پذیرایی کنید مهمونی توی خونه جدید یه حس و حالی داره ،تازه وقتی مامان جونت باشه
سحرگلی
9 دی 91 20:11
انشاله همیشه به شادی و تندرستی و مهمانی
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل بهشتی می باشد