گل خوشبوی من، یاسگل خوشبوی من، یاس، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
پیوند آسمونی ماپیوند آسمونی ما، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
نفس هامون زیر یک سقفنفس هامون زیر یک سقف، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

گل بهشتی

به من گفت مامان!

1392/1/3 23:44
نویسنده : مهر ماردانه
731 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از مدتها سلام

دیشب کلی نوشتم پاک شدن. امشب دوباره می نویسم...

زمانی که توی اتاق عمل کار می کردم، یه روز یه شماره از اصفهان به گوشیم زنگ زد، تا جواب دادم یه دختر بچه ی مودب گفت: سلام، مامان سر راهتون که دارین میاین ....(یادم نیست چی بود) هم برام می خرین؟

اون زمان موقعی بود که من خیلی درگیر حس مادری بودم و دلم خیلی بچه می خواست...

تا کلمه ی مامان رو خطاب به خودم شنیدم اشک توی چشمم جمع شد و دلم رفت...

کمی مکث کردم و گفتم: دختر خوب شماره تو اشتباه گرفتی، دوباره زنگ بزن.

اونم معذرت خواهی و قطع کرد.

برای نجمه و مینو تعریف کردم و هی می گفتم به من گفت مامان!!!


دیشب وقتی یاس بلورینم رو گذاشته بودم روی پام که بخوابونمش داشتم براش " عروسک قشنگ من قرمز پوشیده ..." رو می خوندم که با یه نازی خودشو برام لوس کردو بهم گفت مامان!!!

این بار هم اشک توی چشمام جمع شد ولی به جای اینکه دلم بره، ریخت، لرزید، ترکید...

با یه صدای غمگین و آرومی بهش گفتم: من مامانت نیستم! 

ولی دو سه بار دیگه تکرار کرد و با یه خنده ی نمکینی می گفت مامام مامام. و اشک من و فاطمه ( دختر خواهر شوهرم) رو درآورد.

قبلا در حال بازی زیاد پیش اومده بود که ماما ماما بگه ولی من به حساب تمرین حرف زدن می ذاشتمش و خطاب به کسی هم نبود،

ولی دیشب...

خدایا آخه من چی بگم؟

این دختر باید به کی بگه مامان؟!!

یکی از دعاهای زمان تحویل سالم این بود:

خدایا آخر و عاقبت این دختر طفل معصوم رو به خیر کن.

راستی سال نو مبارک

یکی از جدیدترین عکسهای یاس کوچولو که روی سگ پشمالوش لالا کرده

در سن یک سال و یک ماهگی


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

لحظه های من و تو
4 فروردین 92 0:40
آخی ، طفلی ، با خوندنش اشک دوید توی چشمام و اگه علیرضا پیشم نبود ، یه دل سیر گریه میکردم
مامان امیرحسین
4 فروردین 92 13:57
عزیزم... سال نوتون مبارک.
مامان ابوالفضلم
5 فروردین 92 1:17
سلام سال نو مبارک با ارزوی سالی سرشار از خیروبرکت و سلامتی و شادابی. خدای یاسی خوشکله هم بزرگه انشاالله که یه مامان خوب و مهربون پیدا براش میفرسته.
لحظه های من و تو
5 فروردین 92 1:35
من مطمئنم یه روزی یاس بخاطر این توجهت و زحمتهات و ثبت خاطرات و عکساش کلی ازت تشکر میکنه . درسته که خاطرات شیرینی نیست اما یه قسمت مهم زندگی هستن. ما همیشه از مامانمون میپرسیدیم وقتی کوچولو بودیم چطور بودیم و چکار میکردیم اما یاس گلی که مامانش شاهد بزرگ شدنش نبوده باید از شما بپرسه و توی این وب دنبال گذشته بگرده. شایدم از شر خیلی از سردرگمی ها و سوالهاش در آینده خلاص بشه
آرزو
5 فروردین 92 9:32
من یه مادرنیستم . توی موقعیت مادر یاسی هم نبودم که بتونم دربارش قضاوت کنم ولی برام قابل فهم نیست چطور یه مادرمیتونه پاره تنش را رها کنه و بره . معمولا هرچقدر هم زندگی یه زن سخت باشه تمام تلاشش را میکنه که حداقل بچه اش را پیش خودش نگه داره .چرا مادر یاسی رفت ؟ یعنی اینقدر مشکلشون حاد بود ؟ شما تلاشی نکردید برای برگرداندنش ؟
لحظه های من و تو
17 فروردین 92 13:41
منتظرم آپ کنی.


منم منتظرم آپ کنی!
مامان محمد جواد
20 فروردین 92 15:15
سلام من مامان محمد جواد هستم امروز با وبلاگتون آشنا شدم کنار قشنگیش ی دلتنگی داشت اما نتونستم بفهمم یاسی با شما چه نسبتی داره اگه دوست داشتین به منم رمز بدین .
پروانه
24 فروردین 92 12:03
سلام چقدر ناراحت شدم...
تنها
22 خرداد 92 19:53
ای خدا یعنی چجور مامانش دلش اومده دختر به این نازی رو ول کنه بره.نگا چه مظلوم خوابیده بوووووسسسس
مامان امیر مهدی (سوده)
27 خرداد 92 16:14
عزیزممممممم شما که انقدر بزرگوار و انسان هستید کاش پدر مادر این طفل معصومو اشتی میدادید و انسانیت و بزرگواریتان را کامل میکردید..
مامان امیر مهدی (سوده)
19 تیر 92 13:58
شما را به این ماه مبارک و شبهای لیله القدر قسم میدم مادر و پدر این فرشته را به زندگی پیش دخترشان برگردانید من همیشه به این طفل معصوم فکر میکنم و نگرانش هستم .دوستتان دارم
مستوره
1 شهریور 92 18:10
به قول استاد نیلچی زاده مادر شدن هنر نیست مادر بودن هنر است.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل بهشتی می باشد