اندر احوالات یاس
سلام
از قرار معلوم بنده اونقدرها هم نمی تونم از این نی نی وبلاگ دل بکنم و نمیشه که نیام بنویسم...
یاس بلای ما اونقدر جدیدا ناز و شیطون شده که آدم دلش می خواد درسته با لباس قورتش بده.
شیرین زبانی:
عمو رو که می گفت جدیدا یاد گرفته به من می گه لَ لَ . حالا نمی دونم می خواد بگه زن عمو یا اینکه اسممو صدا می زنه!
مثل بچگی های خودم عدد مورد علاقه و کاربردیش دوتاست. هر چی ازش می پرسیم که مربوط به اعداد و ارقامه می گه دوتا مثلا میزان علاقه ش به افراد مختلف حتی اگه برای اولین بار اونا رو دیده باشه...تعداد دست ها پاها چشم ها و حتی دندونهاش دوتاس.
شعر هم برامون می خونه با اصواتی که خودش فقط ترجمه شون رو می دونه و ما فقط می شنویم که ترکیبی از صداهای نَ- نا- دَ- دِ- بَ خ و.... هستن.
جدیدا هم یعنی خیلی جدیدا (از امروز) یاد گرفته هر چیزی رو که ازش می پرسم کی برات خریده می گه بابا
شیرین کاری:
نماز هم که می خوند و بنده در صددم زودتر براش یه چادر نماز کوچولو تهیه کنم وگرنه احتمالا تا چند روز آینده باید قید چادر پوشیدن سر نماز رو بزنم و تقدیمش کنم به یاس خانوم بدون دعوا!!
وقتی غذا می خوره خودشو تشویق می کنه و من که براش شعر می خونم شروع به پایکوبی می کنه از خوشحالی...
یکی از این عروسکهای مغناطیسی رو یخچالی داره که شکل ببره و تازگی ها اونو می گیره دستش و با جیغ جیغ کردن می دوه طرفم که یعنی بترس الانه که این آقا ببره بخوردت!!! منم که پایه و بیشتر از اون جیغ و داد راه می ندازم
دیگه تمرکز ندارم که بیشتر بنویسم...